نقیللر

داستان های کوتاه برای همه

نقیللر

داستان های کوتاه برای همه

من آرمان هستم الان که دارم این وبلاگ را ایجاد می کنم تقریبا ده سال دارم.
من به نوشتن داستان خیلی علاقه دارم بخاطر همین این وبلاک را باز کرده امیدوارم از خواندن این داستان ها لذت ببرید.
درباره اسم این وبلاگ یک توضیحی بدم که «نقیللر» یک کلمه ی ترکی هست که به معنی «داستان ها» است.
با تشکر که داستان های من را میخوانید و دنبال می کنید.

آخرین نظرات

خرسی و مسابقه حل کردن جدول

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۳۴ ب.ظ

 


یه روز خرسی تو یکی از مجله ها داشت جدول حل میکرد حل کردن جدول براش زیاد کار سختی نبود چون خرسی کتاب های زیادی با آرمان خونده بود 
1-نام بلند ترین درخت جهان     توی جدول پنج تا خونه داشت یادش افتاد تو کتاب هیولاهای سبز یه بار خونده بود 
مدادش رو برداشت و نوشت   س ک و ی ا درخت سکویا بلند ترین درخت جهانه که توی یکی از شهر های آمریکا هست که شهرش رو یادش نمیاد
2- تاسیس کننده حکومت هخامنشی چه کسی است    اینم پنج حرف داشت یادش افتاد سال قبل تو کتاب اجتماعی خونده بود نوشت    ک و ر و ش بله ک.روش حکومت هخامنشی رو تاسیس کرد و اسم پدربزرگش هخامنش رو روی حکومت گذاشت 
3-شاهنامه چند بیت دارد     هفت تا خانه داشت نوشت   ش ص ت ه ز ا ر امسال تو کتاب کمکی خونده بود 
4-خواجه نظام الملک توسی تاسیس کرده     است شش خانه داشت نوشت        ن ظ ا م ی ه  باز توی کتاب کمکی فارسی خونده بود 
5-خواجه نصیرادین توسی رصد خانه را در کدام شهر تاسیس کرد خرسی نوشت 
م ر ا غ ه  درسته اولین رصد خانه تو شهر مراغه ساخته شده بود  خرسی تو درس نقش خردمندان خونده بود  خسته شده بود مجله رو ورق زد دید تو صفحه ی بعد نوشته بود هرکسی که جدول را حل کرد به آدرس روی جلد مجله ارسال کند و جایزه  بگیرد  خیلی حوشحال شد مجله رو برداشت و بدو بدو رفت پایین مجله رو به آرمان نشون داد آرمان آرمان اینو نگاه کن جدولش جایزه داره من میتونم برنده بشم من کتاب زیاد خوندم آرمان گفت خیلی خوبه مطمئنم برنده میشی خرسی هیجان زده بود  رفت تا بخوابه اما خوابش نمیبرد 
صبح که بلند شد همش به فکر مسابقه بود به مدرسه که رسید مجله رو از تو کیفش بیرون آورد میخواست تا شروع کلاس جدول حل کنه به فکر این افتاد که با اون جایزه میتونه چی بخره فکر کرد میتونه کتاب الکترونیک بخره و با بقیه ی پولش کلی نوشت افزار بخره به اینجور چیزا فکر میکرد که یهو یکی از بچه ها گفت برپا خانم معلم وارد کلاس شد و گفت: سلام بچه ها صبحتون بخیر میخوام قبل از شروع کلاس این مجله هارو پخش کنم و کسانی که روخوانیشون خوبه برامون بخونن اول خرسی برامون یکی از داستان هارو انتخاب کنه و بخونه خرسی یکی از بهترین داستان هارو انتخاب کرد و خوند خرسی تو کلاس زیاد حواسش به درس نبود همش به مسابقه فکر میکرد تو زنگد تفریح مجله و مدادش رو در آورد 
تا جدول حل کنه همین که میخواست سوال بعدی رو بخونه میمونی اومد و گفت: خرسی میای فوتبال بازی کنیم با کلاس شیشمی ها مسابقه داریم خرسی گفت: نه نمیتونم بیام کار دارم میمونی گفت:بیا بیا دیگه خواهش میکنم بیا میمونی اون قدر اصرار کرد و اصرار کرد که اخرش خرسی راضی شد مجله و مدادش رو تو کیفش گذاشت و کیفش رو قفل کرد چون یکی از بچه ها از اون مجله ها داشت و خرسی میترسید که دوستش ازش تقلب کنه بعد از اینکه وسایلش رو تو یفش گذاشت با میمونی رفت پایین تو حیاط تا با بچه ها بازی کنه وسط بازی یهو چشمش به دوستش افتاد که از اون مجله ها داره حیاط رو ترک کرد و به دنبال دوستش رفت دوستش وارد کلاس شد و خرسی هم از پشت در یواشکی نگاه میکرد دید که دوستش داره به طرف کیفش میره خرسی یواشکی گفت: انگار میخواد مجله رو برداره رفت داخل کلاس و گفت: داری چیکار میکنی از نیمکت و کیف من دور شو دوستش گفت: من تو اون مسابقه برنده میشم خرسی گفت:به همین خیال باش زنگ های بعدی هم خرسی زیاد حواسش به درس نبود بعد تموم شدن کلاس کیفش رو برداشت و به پارکی که نزدیکی مدرسه بود رفت اونجا روی نیمکت نشست گوشی و مجله اش رو. بیرون آورد میخواست به سایت مجله بره تا برای مسابقه ثبت نام کنه اطلاعات لازم برای ثبت نام به این صوررت بود 
نام و نام خانوادگی:                              سن:                              شماره تلفن:
اطلاعات لازم رو وارد کرد اونجا زمان پایان مسابقه رو نوشته بود خرسی فقط دو روز وقت داشت به سراغ جدول رفت سوال بعدی این بود:
چه کسی اورانیوم را کشف کرد خرسی نوشت      م ا ر ی ک و ر ی  تو کتاب زندگی نامه ی دانشمندان جهان خونده بود به ادامه سوالات نگاه کرد فقط سه سوال مونده بود سوال بعدی این بود: 
چه کسی الکل را کشف کرد خرسی نوشت 
ز ک ر ی ا ی ر ا ز ی  این رو هم تو زندگی نامه ی دانشمندان جهان خونده بود 
اونیکی سوال هم این بود 
چه کسی نیروی جاذبه رو کشف کرد خرسی نوشت: 
ا س ح ا ق ن ی و ت و ن 
سوال آخر هم این بود 
پر جمیعت ترین کشور جهان کدام است نوشت 
چ ی ن 
جدول رو تموم کرد گوشیش رو برداشت و عکس جدول رو ارسال کرد وسایلش رو جمع کرد و با دوچرخه به خونه برگشت خیلی خوشحال بود و از شدت هیجان خوابش نمیبرد فردا بعد از تموم شدن مدرسه گوشیش زنگ زد کم مونده بود از خوشحالی از حال بره تموم سوالات جدول درست بود پانصد هزار تومان+کتاب الکترونیک برنده شده بود به آرمان خبر داد آرمان اومد و باهم رفتن جایزه هارو بگیرن از این به بعد خرسی تصمیم گرفت بیشتر کتاب بخونه و مطالعه کنه 
پایان

 

نظرات  (۱)

عجب جایزه ی خوبی....منم میخوام جدول حل کنم....برنده شم..... .آفرین پسرم خیلی خوب نوشتی ادامه بده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی